به خیر آباد چال افتاده بودیم
دفاع خاک را آماده بودیم
ولی اوضاع خراب و حال ویران
خدنگ مرگ میزد در رگ جان
نه نان وآب و نی اسباب جنگی
دژم بودیم ما احباب جنگی
غریب و بیکس و مطرود مایوس
فلک برنیستی هردم زدی کوس
ز دشمن دمبدم آوازه جنگ
زما آنسوترک یک چند فرسنگ
برای مرگ ساعت میشردیم
هلاک خویش طاعت میشمردیم
نفس محبوس در … ادامه خواندن نزاید مادر آیام مسعود
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.